تقابل اسلام ناب محمدی با اسلام آمریکایی

تقابل اسلام ناب محمدی با اسلام آمریکایی

در ادامۀ بحث «آخرالزّمان و شدت ظلم» (جلسۀ 31، 3 شوال 1443) به تبیین موضوع «تقابل اسلام ناب محمدی با اسلام آمریکایی» می‌پردازیم.

در جلسات گذشته آیات مربوط به "حطّه" بررسی شد. حال به بررسی روایات می‌پردازیم و در ادامه با معرفی خصوصیات اسلام آمریکایی و تفاوتش با اسلام ناب محمدی مسئولیت خود را علاوه بر بعد انفسی، در بعد جهانی پیدا می‌کنیم.

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری‌(علیه‌السلام) دربارۀ آیۀ 58 سورۀ بقره[1] آمده است:

"قال الله تعالى: وَ اذْکُرُوا یَا بَنِی‌إِسْرَائِیلَ إِذْ قُلْنَا لِأَسْلَافِکُمُ وَ هِیَ أَرِیحَا مِنْ بِلَادِ الشَّامِ، وذلك حين خرجوا فَکُلُوا مِنْها مِنَ الْقَرْیَهْ رَغَداً وَاسِعاً بِلَا تَعَبٍ. مَثَّلَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی الْبَابِ مِثَآلَ مُحَمَّدٍ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وَ عَلِیٍّ (علیه‌السلام) وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یَسْجُدُوا تَعْظِیماً لِذَلِکَ الْمِثَالِ وَ أَنْ یُجَدِّدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ بَیْعَتَهُمَا وَ ذِکْرَ مُوَالَاتِهِمَا وَ لِیَذْکُرُوا الْعَهْدَ وَ الْمِیثَاقَ الْمَأْخُوذَیْنِ عَلَیْهِمْ لَهُمَا. " وقولوا حطة " أي قولوا: إن سجودنا لله تعالى تعظيما لمثال محمد وعلي واعتقادنا لولايتهما حطة لذنوبنا ومحو لسيئاتنا قال الله عز وجل: "نغفر لكم" بهذا الفعل "خطاياكم" السالفة، ونزيل عنكم آثامكم الماضية."[2]

ای بنی‌اسرائیل! به یادآورید آن هنگام که ما با پیشینیانتان سخن گفتیم (داخل قریه شوید) و آن قریه، شهر اریحا در سرزمین شام است. از نعمت‌های این سرزمین بخورید که فراوان و بدون زحمت و رنج است. «خداوند چهره‌ی مثالی محمّد و علی(علیهما‌السلام) را هنگام ورود بنی‌اسرائیل به شهر، بر دروازه‌ی شهر مجسّم نمود و به آنان امر کرد که به نشانۀ احترام و تعظیم، در مقابل آن چهره‌ها سجده کنند و در نفس‌هایشان بیعت و ولایت آن‌ها را تجدید کنند و همچنین عهد و میثاقی که قبلاً در عالم ذر از آنان در مورد محمّد و علی(علیهماالسلام) گرفته شده‌بود را به یادآورند. و فرمود بگویید"حطّه" یا بگویید: سجده می‌‌کنیم برای خدا برای تعظیم و احترام مثال نورانی محمد و علی(علیهما‌السلام) و اعتقاد به ولایت ایشان تا ذنوب(دنباله‌ها) بریزد و گناهان محو شود.

قوم موسی(علی‌نبینا‌وآله‌وعلیه‌السلام) پس از سال‌ها سرگردانی وارد قریه‌ای شدند که همان ورود به نورانیت و الوهیت حق‌تعالی است. برای ورود به این قریه باید از بابی وارد شوند که تمثال محمّد و علی(علیهما‌السلام) بر دروازه‌ی شهر مجسّم شده‌است و همیشه باید با دو خصوصیت خشوع و تضرع و طلب ریزش گناهان (حطّه) وارد قریه شوند.

اما مگر بنی‌اسرائیل تمثال حضرات(علیهما‌السلام) را می‌شناختند؟ در عالم ذر آن‌چه به عنوان ربوبیت به شهود جان تمام انسان‌ها رسید توحید و ولایت بود و از ربوبیت حق‌تعالی در جلوۀ ولایت انسان کامل عهد و میثاق گرفته شد. [3] حال بنی‌اسرائیل با تجدید عهد موالات حضرات در فطرتشان و توجه به تمثال ایشان در وجود باید وارد قریۀ امر الهی شوند.

تنها باب ورود به این قریۀ توحید فعلی، صفتی و ذاتی نیز خشوع و تعظیم انسان کامل است. بابی که برای امت اسلام و شیعیان، دیگر تمثال نیست و حضور عینی با سیره، تاریخ، زندگی و روششان دارند. همان بابی که به اعتقاد شیعه "أَسْمَاؤُكُمْ فِي الْأَسْمَاءِ وَ أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِي الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ"[4] است.

در ادامۀ تفسیر امام عسکری(علیه‌السلام) بیان شده که اگر از باب ولایت وارد قریه شوید مورد غفران الهی قرار گرفته و گناهان و خطاهایتان پاک می‌شود. و در مقام احسان، خداوند ولایت را در وجودتان تثبیت می‌کند که این همان "و سنزيد المحسنين" است. کسی‌که ولایت در وجودش تثبیت شود مصداق آیۀ "إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ"[5] شده و در زندانِ حجاب‌های ظلمانی و نورانی عالم ماده حزن و خوفی ندارد.

سپس در تأویل[6] آیۀ 59 سورۀ بقره "فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ"؛ کسانی‌که ظالم بودند حکم خدا را به غیر آن چیزی‌که به آنها گفته بودند تبدیل نمودند. یعنی سجده کردند و "حطّه" گفتند اما نه آن‌طور که به آن‌ها امر شده بود. خداوند برایشان از آسمان رجز نازل کرد زیرا آن‌ها منقاد ولایت نشدند و دچار فسق شده و از جایگاه عبودیت و بندگی خارج شدند. تبدیل قیل به قال یعنی مطابق میل و هوای خود اوامر الهی را انجام دادن، که ریشه‌اش همان تشخیص دل به میل و خواست خود است. همان‌که در سقیفه بعد از غدیر و معرفی ولایت، با توجیه و طبق میل خود، کلام الهی را تبدیل کردند.

امام باقر(علیه‌السلام) ذیل آیه 58 بقره، دربارۀ باب الله می‌فرمایند:

"فِی قَوْلِهِمْ بَابُ اللَّهِ مَعْنَاهُ أَنَّ اللَّهَ احْتَجَبَ عَنْ خَلْقِهِ بِنَبِیِّهِ وَ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ بَعْدِهِ وَ فَوَّضَ إِلَیْهِمْ مِنَ الْعِلْمِ مَا عَلِمَ احْتِیَاجَ الْخَلْقِ إِلَیْهِ وَ لَمَّا اسْتَوْفَی النَّبِیُّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عَلَی عَلِیٍّ (علیه‌السلام) الْعُلُومَ وَ الْحِکْمَهْ قَالَ أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا وَ قَدْ أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَی خَلْقِهِ الِاسْتِکَانَهً لِعَلِیٍّ بِقَوْلِهِ ادْخُلُواالْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ أَیِ الَّذِینَ لَایَرْتَابُونَ فِی فَضْلِ الْبَابِ وَعُلُوِّ قَدْرِهِ"

معنای «باب الله» این است که خداوند به واسطۀ حضور پیامبرش و امامان‌(علیهم‌السلام) پس از او، از بندگان خویش پوشیده‌ ماند و تمام علومی را که می‌دانست بندگان به آن نیاز دارند به پیامبر و امامان‌(علیهم‌السلام) ارائه نمود. هنگامی‌که پیامبر آن علوم و حکمت را به علی‌(علیه‌السلام) سپرد، فرمود: «من شهر علم و علی باب آن است». و خداوند بر بندگانش واجب کرده در برابر علی‌(علیه‌السلام) خاضع و خاشع باشند؛ چرا که در قرآن می‌فرماید: "ادْخُلُواالْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ"؛ محسنین یعنی کسانی‌که در فضیلت و برتری این در (امام علی) و والامقامی آن شک نمی‌کنند.

حق‌تعالی خود را از تمام مراتب خلقت، پشت باب حقیقت نورانی حضرات(علیهم‌السلام) محجوب کرده، درحالی‌که حق مساوی است با ظهوراتش و این ظهورات برای ورود به خانۀ امن الهی باید از باب ولایت وارد شوند. این در، همان وجود منبسط، حقیقت احدیت و واحدیت، ولایت انسان کامل و جنب‌الله است. ولایتی که نزدیک‌ترین چیز به خدا و رسول است و هرگونه کوتاهی و کم‌کاری در معرفتش عذاب حسرت را به دنبال دارد. این باب همواره برای بندگان باز است تا آن‌ها را به مطلوبِ جانشان برساند.

همچنین امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

"فَهَؤُلَاءِ بَنُو إِسْرَائِيلَ نُصِبَ لَهُمْ بَابُ حِطَّةٍ وَ أَنْتُمْ يَا مَعْشَرَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ نُصِبَ لَكُمْ بَابُ حِطَّةِ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ ص، وَ أُمِرْتُمْ بِاتِّبَاعِ هُدَاهُمُ وَ لُزُومِ طَرِيقَتِهِمْ، لِيَغْفِرَ لَكُمْ‏ بِذَلِكَ خَطَايَاكُمْ وَ ذُنُوبَكُمْ، وَ لِيَزْدَادَ الْمُحْسِنُونَ مِنْكُمْ، وَ بَابُ حِطَّتِكُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَابِ حِطَّتِهِمْ، لِأَنَّ ذَلِكَ كَانَ‏ بَابَ خَشَبٍ، وَ نَحْنُ النَّاطِقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُرْتَضَوْنَ الْهَادُونَ الْفَاضِلُونَ، كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:«إِنَّ النُّجُومَ فِي السَّمَاءِ أَمَانٌ مِنَ الْغَرَقِ، وَ إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي أَمَانٌ لِأُمَّتِي مِنَ الضَّلَالَةِ فِي أَدْيَانِهِمْ، لَا يَهْلِكُونَ (فِيهَا مَا دَامَ فِيهِمْ) مَنْ يَتَّبِعُونَ هَدْيَهُ وَ سُنَّتَهُ. أَمَا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَالَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مَمَاتِي وَ أَنْ يَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَنِي رَبِّي وَ أَنْ يُمْسِكَ قَضِيباً غَرَسَهُ بِيَدِهِ وَ قَالَ اللَّهُ كُنْ فَكَانَ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيُعَادِ عَدُوَّهُ وَ لْيَتَوَلَّ ذُرِّيَّتَهُ الْفَاضِلِينَ الْمُطِيعِينَ لِلَّهِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي وَ رُزِقُوا فَهْمِي وَ عِلْمِي فَوَيْلٌ لِلْمُكَذِّبِينَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمَّتِي الْقَاطِعِينَ فِيهِمْ صِلَتِي لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي‏"[7]

براى بنی‌اسرائيل باب حطه را قرار دادند. شما نيز اى امت محمّد برايتان باب حطّه یعنی اهل‌بيت محمّد‌(عليهم‌السلام)‏ قرار داده شد و دستور داده‏اند از راه هدايت ايشان پيروى كنيد و راه آن‌ها را طى كنيد تا بدين وسيله گناهانتان بخشيده شود و تا مقام نيكوكاران افزايش يابد. باب حطّۀ شما بهتر از باب حطّۀ بنى‌اسرائيل است. زيرا درِ آن‌ها مجموعه‏اى از چند چوب بود ولى درِ حطّۀ شما سخنگويان صادق و مؤمن و راهنما و فاضل‌اند. چنان‌که پيامبراكرم فرموده است ستارگان در آسمان، امان از غرق هستند و اهل بيت من براى امت، امان از گمراهی در دين هستند. هیچ کس هلاك نخواهد شد تا وقتى از هدايت و روش يكى از اهل‌بيت من پيروى می‌كند. پيامبر اكرم فرموده است هركه مايل است به زندگى من زنده باشد و به مرگ من بميرد و داخل بهشت عدنى كه خدايم وعده داده، شود و شاخه‏اى كه خدا درخت آن را به‌دست خود غرس نموده و فرموده کُن، پس به‌وجود آمده بگيرد، بايد علي‌بن‌ابیطالب را دوست بدارد. با دوست او دوست و با دشمنش دشمن باشد و بازماندگانش را كه شخصيت‏هاى برجسته و پيرو خدايند بعد از او دوست بدارد. آن‌ها از طينت من آفريده شده‏اند و فهم و علم نصيب ايشان شده‌است. واى بر كسانى‌كه منكر مقام آن‌ها هستند و ارتباط با ايشان را قطع نموده‌اند، خداوند آن‌ها را از شفاعت من محروم كند.

در این روایت امام علی(علیه‌السلام) به انتصاب باب حطّه یعنی ولایت اشاره می‌کنند که در سقیفه بعد از پیامبر(صلّى‌اللَّه‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم)‏ از انتصاب به انتخاب خلیفه تبدیل شد و این همان تبدیل امر خدا به خواست و تشخیص دلشان بود.

در تمام این روایات، تقابل اسلام علوی و محمدی یعنی اسلامِ باولایت، با اسلام آمریکایی و بی‌ولایت به چشم می‌خورد. امروز درگیری ما با غرب و صهیونیسم نیز در این تقابل است؛ تقابل دین، قرآن، اسلام و شیعۀ محمدی با دین، قرآن، اسلام و شیعۀ آمریکایی. امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) مبتکر بازشناسی این دو خط اسلام، در صحیفۀ نورشان شاخصه‌های اسلام آمریکایی را بیان نموده‌اند.

اولین شاخصۀ اسلام آمریکایی که در جنگ نرم نیز بیان شد، راحت‌طلبی است. ایشان می‌فرمایند: «راحت‌طلبی حالتی در انسان ایجاد می‌کند که کم‌کم همۀ مفاهیم اعتقادی او را دگرگون می‌سازد. انسان راحت‌طلب مفاهیم دین را به‌گونه‌ای توجیه و تفسیر می‌کند که با امیال و هواهای نفسانی او در تزاحم نباشد و تکلیفی برایش ایجاد نکند».

از نگاه امام خمینی(رحمه‌الله ‌علیه) اسلام راستین، ظلم‌ستیز است و هر نوع ظلم‌ستیزی با راحت‌طلبی جمع‌نشدنی و در تضاد است. ایشان مذهب تشیع را مذهب خون و شمشیر نامیده که همۀ انبیا(ع) و اولیای بزرگ، تمام عمرشان را صرف مبارزه با بیدادگری کردند و اگر بنا بر راحت‌طلبی بود، قیام امام حسین(ع) پدید نمی‌آمد.

ملتی که می‌خواهد مستقل و آزاد باشد باید راحت‌طلبی را کنار گذارد. روی دیگر راحت‌طلبی سازش با ستمکاران و مستبدان است. برای همین امام، اسلام آمریکایی را اسلام ذلت، نکبت، فریب، سازش، اسارت و فرومایگی می‌نامد.

دومین شاخصۀ اسلام آمریکایی، سرمایه‌داری است. ایشان معتقدند: سرمایه‌داری تا زمانی‌که از راه کسب حلال و قانونی باشد و از حالت ابزاری خارج نشود، پذیرفته شده‌است. قرآن کریم نیز با تبدیل‌شدن مال و ثروت به هدف و انباشت سرمایه و انفاق نکردن آن مخالف است و چنین سرمایه‌دارانی را مستحق عذاب دردناک می‌داند و مال‌دوستی، حرص و زیاده‌خواهی در مال و تفاخر به آن را نهی کرده است. بر همین اساس گرچه برپایۀ اصول اسلامی هر کس دارندۀ آنچه از کار خویش به دست آورده می‌باشد، اما اسلام با گذاشتن محدودیت‌هایی، استفاده از مالکیت را به این شرط مشروع دانسته که ضرر و زیانی به دیگران و جامعه نرسد. برای مثال تسلط مالکانه را مجوز احتکار، اسراف و تبذیر نمی‌داند. اسلام با حرام‌کردن فعالیت‌های اقتصادی که مانع تحقق ارزش‌های معنوی و رشد و ارتقای انسانی اند مثل ربا، محدودیت بیشتری در آزادی اقتصادی و استفاده از حق مالکیت قائل شده است.

همچنین در نظام اقتصادی کشور بر رعایت سه شاخص مهم پافشاری داشتند: «حفظ منافع محرومان»، «گسترش مشارکت عمومی مردم» و «مبارزه با زراندوزان» که این شاخص‌ها وجه تمایز تفکر اقتصادی ایشان با اقتصاد سرمایه داری و سوسیالیستی حاکم بر جهان بود.

ایشان یک نگاه اخلاقی و انسانی هم به ثروت و سرمایه داشتند و معتقد بودند اگرچه آن‌ها از راه مشروع به دست آمده باشد، درصورتی‌که همراه با انسانیت و اخلاق نباشد و رفتارهایی مثل کاخ‌نشینی، اشرافیت، اسراف، بی‌بندوباری، حرص و طمع، بی‌توجهی به محرومان، دورویی، نفاق و... را در پی داشته باشد، مذموم و منفی است.

از نظر ایشان ویژگی اشرافیت این است که چون همیشه ترس از مقام و موقعیت در آن وجود دارد، به زیردست‌ها ظلم کرده و زور می‌گویند، از بالادست‌ها ازجمله قدرت‌های خارجی، ترس داشته و اطاعت تحقیرانه و توسری‌خوری دارند و هیچ‌وقت درد و مشکلات محرومان را نمی‌فهمند. پس یکی دیگر از مشخصه‌های اسلام آمریکایی در بُعد سرمایه‌داری استفاده از مثلث زر و زور و تزویر است و سرمایه‌داری باعث می‌شود انفاق کمرنگ شود.

سومین شاخصۀ اسلام آمریکایی تحجر و تحجرگرایی است. تحجر، برداشت سطحی از دین و مقاومت در برابر عقل‌گرایی و پویایی اجتهاد است. این واژه از ریشۀ «حَجَر» به معنای سنگ است. تحجّر در اصطلاح به بسته‌بودن ذهن، تنگ‌نظری و داشتن اندیشۀ ساکن و راکد گفته می‌شود و فرد متحجر دارای اندیشه و خصوصیاتی است که پذیرای مسائل و موضوعات فرهنگی و فکری جدید نیست.

امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) تحجرگرایی در حوزۀ دین را برداشت ناقص و سطحی از دین، گرایش‌های همراه با جهل، جمود، ظاهرگرایی دینی، مقدس‌مآبی، درک صحیح نداشتن از مصالح دینی و اجتماعی و باور نداشتن به نقش زمان و مکان در اجتهاد دانسته است. تحجر از موانع پیشرفت و به کمال رسیدن عقل است و متحجران به استدلال عقلی و منطقی که علیه دیدگاه‌های آنان وجود دارد، اهمیت نمی‌دهند.

واژگان مترادف تحجّر، قشری‌گری، ظاهربینی، مقدس‌مآبی و جمود است. آموزه‌های اسلامی در همۀ زمینه‌ها به انعطاف و تحرک لازم برای هماهنگی با تغییرات شرایط و مقتضیات زمان و مکان سفارش کرده اند و جاودانگی دین نیز به همین دلیل است.

امام خمینی در تبیین اسلام آمریکاییِ دورۀ معاصر از یک سو به تحجر وهابیت و از سوی دیگر، از داخل جبهۀ خودی یاد می‌کند که در دوران مبارزه، گلولۀ حیله و مقدس‌مآبی و تحجر آنان، هزاربار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می‌درید و مانع مبارزه با طاغوت می‌شد.

شاخصۀ چهارم اسلام آمریکایی تفکر التقاطی است. التقاط به معنای افزودن مفاهیم و دیدگاه‌های ناسازگار به معارف و آموزه‌های اسلامی در اندیشه و عمل می‌باشد. التقاط از ریشۀ «لقط» به معنای پیداکردن چیزی بدون جستجو و طلب است. در اصطلاح به دست‌چین‌کردن خودسرانۀ عقاید و اندیشه‌های ناهمگون، بدون پایداری روی اصول معیّن و مشخص گفته می‌شود. جریان التقاط در برابر جریان ناب‌گرایی در اندیشه مطرح می شود.

التقاط دینی، درآمیختن آموزه‌های غیردینی با اصول دینی است که در نتیجۀ آن، جوهرۀ دین اصیل، تجزیه شده و معیار سنجش دین تغییر می‌کند. همانند درآمیختن اندیشۀ اسلام با تفکر سوسیالیسم، مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، لیبرالیسم و اندیشه‌های کهن افلاطون و مرتاضان هندی.

شهید مطهری التقاط را محصول اندیشه‌ای شمرده که به استقلال فکری مکتب اسلام باور ندارد و با گرفتن بخش‌هایی از مکاتب گوناگون مانند کمونیسم و کاپیتالیسم و آمیختن آن با مطالبی از اسلام، آن را به عنوان مکتب اسلام عرضه می‌کند. در حالی‌که امام‌خمینی اسلام را مکتبی غنی و بی‌نیاز از ضمیمه‌کردن مطالبی از مکاتب دیگر می‌دانست و بر پیروی از اصول اسلام آن‌چنان که در خود اسلام هست، تأکید می‌کرد. مهم‌ترین کانون اندیشۀ امام خمینی، بازشناسی اسلام اصیل ناب محمدی از اسلام آمریکایی و غیراصیل و رها ساختن آن از تحجر و التقاط و دگراندیشی بود.

ویژگی‌های اسلام آمریکایی از نگاه رهبر عزیزمان؛ جدایی دین از سیاست، پذیرش حکومت طاغوت، سازش و فرومایگی در برابر زورگویان، تجددگرایی افراطی، تحجر و دوری از عقلانیت در عمق و تفقه دین، جدا‌کردن مجموعه‌ای از احکام دین، رفاه‌طلبی و تجمل‌گرایی، اندوختن دلارها در بانک‌ها، دامن زدن به تفرقه و اختلاف بین مسلمین، اعتماد به دشمنان به جای اعتماد به ولی خدا و اختلاف با خودی به‌جای مبارزه با صهیونیسم است.

امروز نیز وظیفۀ ما به تأسی از امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) و رهبر عزیزمان(حفظه‌الله) شناخت این دو جبهۀ متقابل و جهاد در سنگر جنگ نرم است.

 


[1]- "وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ"؛ و [يادكنيد] زمانى را كه گفتيم: در اين شهر (بيت‌المقدّس) وارد شويد؛ و از نعمت‌هاى فراوان آن، از هرجا مى‌خواهيد بخوريد؛ و از در بيت‌المقدس با خضوع وارد گرديد؛ و بگوييد: «خداوندا! گناهان ما را بريز». تا خطاهاى شما را ببخشيم؛ و به نيكوكاران پاداش بيشترى خواهيم‌داد.

[2]- تفسير الإمام العسكري، ج1، صص 259-260

[3]- نور محمدی و علوی در فطرت و جان تمام موجودات و انسان‌ها حضور دارد.

[4]- زیارت جامعه کبیره.

[5]- سورۀ یونس، آیه 62.

[6]- تأویل یعنی برگشت به وجود و حقیقت آیه، نه فقط شأن نزول و ظاهر آن.

[7]- تفسیر امام عسگری، ص 546.

 



نظرات کاربران

//